نویسندگان سفرنامه ها ومتون هریک به جهت اهمیت و ارزشی که این کوه در فرهنگ ملی ایران پیدا کرده بود به وصف آن پرداخته اند

ابودلف (ص 77 ) در سفرنامه خود نوشته است : در دماوندکوه بسیار مرتفع و عظیمی است که زمستان و تابستان قله آن از برف پوشیده شده و هیچ کس نمی تواند بر فراز ویا نزدیکی آن برسد قله مزبور کوه (بیوراسب )بیور اسف نام دارد و مردم آن را از گردنه همدان به چشم می بینند .وقتی که انسان  آن را از ری مشاهده می کند خیال می کند کوه به او بسیار نزدیک است و یک یا دو فرسخ است . از کوه بالا رفتم و با سختی فراوان خود را تا نیمه بلند کوه رساندم . گمان نمی کنم هیچکس از مکانی که من رسیده ام بالاتر رفته باشد . خیال می کنم هیچکس هم تا آن محل نرسیده است . در آنجا کوه را به دقت مورد بررسی قرار دادم . یک چشمه بزرگ صافی را در آنجا دیدم که اطراف آن گوگرد سنگ شده فراگرفته بود و چون خورشید بر آن می تابید آن را مشتعل می ساخت و آتش از آن نمایان می شد . پهلوی آن چشمه مجرای آبی بود که از زیر کوه می گذشت و بادهای مخالف بر آن می وزید و صداهای نارسایی را به طور نامنظم و موزون از آن به گوش می رسید. یک بار شیهه اسب یک بار دیگر مانند عرعر الاغ یک بار هم  مثل حرف زدن انسان در گوش شنونده مانند کلام رسای انسان با همهمه ولی بیشتر گنگ است چیزی از آن فهمیده نمی شود.شنونده خیال می کند که یک مرد بیابانی به زبان انسان صحبت می کند اما آن تنوره  دیو  که مردم می گویند نفس دیو است چیزیجز بخار آب چشمه گوگرد نیست . این وضع به شکلی که گفته شد طوری است که عقایدی را در مردم تولید می نماید . درمعجم البلدان (ح 2 ،ص 436 و 476 )آمده است : (دماوند ناحیه ای است از نواحی ری . در وسط این ناحیه کوهی بسیار بلند و دایره ای شکل چون گنبد قرار دارد و در تمام دنیا کوهی بلند تر از آن که برکوه های مجاور خود همانند احاطه ی کوه های بلند بر زمین پست ندیده ام این کوه از فاصله ی جمد روزه راء ،بهنظر بیننده می رسد و در تابستان و زمستان پوشیده از برف است به طوری که گویی تخم مرغ است و اهالی فارس خرافات و حکایات عجیبی در مورد آن دارد .دماوند کوه بلند و محیط بر اطراف و استوا و با عظمت است. هیچکس نمی تواند به قله آن برسد و به آن نزدیک شود  و کوه بیور است نیز شناخته می شود ومردم آنرا از مرح القلعه و از انتهای همدان می بیند و کسی که از ری به آن می نگردگمان می کند که نزریک آن است،حال آنکه مسافت میان آن دو ،2 یا 3 فرسخ است.

قزوینی(ص118و120)نوشته است:یکی از کوههای الجبال دماوند است.این کوه به حدی بلند است.سربه ستاره می سایدو پرنده به قله آن نمی رسد.دماوند نزدیک به ری است و منبع تراز آن کوهی نیست.استاد علی بن زرین در کتابش می نویسد:«دسته ای از کوهنوردان به من گفتند که به قله دماوند رسیده اند .آنان گفتند مدت 5شبانه روز دماوند را پیمودیم تا به قله اش رسیدیم ،قله کوه در فصول چهار گانه زیر مه بسیارغلیظ پوشیده است.قله کوه از دور مخروطی شکل می نماید.دشتی است هموارو فراخنای که قریب صد جریب است که پر از ماسه و ریگ است.پای انسان در ریگ فرو می رود و هیچ آثاری از زنده و جانداری بر آن نبود.در آن بالا سرما سخت وبسیارتند وطولانی است،شمردیم از هفتاد سوراخ دود گوگرد بلند می شود.در پیرامون سوراخها گوگرد زرد را دیدیم.چنین خیال کردیم ،طلاست از این طلای خیالی مقداری با خود آوردیم.از آن بالا کوههای اطراف را که می دیدیم مثل این بود که تپه ای کوچکند.بحر خزر که بیست فرسخ از دماوند دور است از آن بالا چون رودکی دیده می شد.در دامنه های دماوند رود خانه ایست که آبش همرنگ گوگرد زرد طلایی است.»

مسعودی (مروج الذهب:ج1، ص89)نوشته است:«مابین طبرستان و ری است ، از صد فرسخی دیده می شود که ارتفاع بسیار دارد و در فضا بالا رفته است.از فراز کوه بخار بلند است و برف روی برف می نشیند و هرگز از برف خالی نیست و از زیر آن رودی برون می شود با آب فراوان که زرد و گوگردی و طلایی رنگ است از دامن کوه تا بالا سه روز و شب راه است و هر که بر آن بالا رود و به قله رسد آنجا را هزار زراع مسطح بیند ولی از پایین چون گنبد مخروطی به نظر می رسد.سطح قله پراز ریگ سرخ رنگ است که پا در آن فرو می رود و بر اوج قله از کثرت بادهای سخت وشدت سرما حیوان درنده و پرنده نیست در آنجا نزدیک به سی سوراخ هست که بخار گوگردی از آن خارج می شود و از همین سوراخها همراه بخار گوگرد صدایی عظیم چون رعد سخت شنیده می شود.این صدای لهیب آتش است و کسانی که خود را به خطراندازند و بالاتر روند از دهانه این سوراخها گوگرد زرد طلایی همراه بیارند که در کار صنعت و کیمیا و امور دیگر بکار رود. کسی که بر آنجا رفته باشد از بالای قله کوههای بلند اطراف را چون تپه ها پشته ها به نظر آورد از این کوه تا دریای طبرستان بیست فرسخ راه هست و کشتی ها چون به دل دریا روند کوه دماوند از نظرشان نهان شود وهیچ کس آن را نبیند و چون به حدود صد فرسخی رسند و به کوههای طبرستان نزدیک شوند قسمت بیشتری از کوه نمایان شود.»

در مجمع التوتریخ و القصص (ص466)آمده است:«از صد فرسخی زمین پیدا بود و برف هرگز بر او نگسلد.جایها هست که گوگرد بندد از بخار ،بر بالای کوه دماوند مانند دود بخار همی خیزد و گوگرد از هر جنس سرخ و زرد باشد اما راهبر شدن و به کف او آمدن عظیم دشوار است و هیچ آهن بدان فراز نتواند بردن که بگذارد از تف آن.»

وجیهانی (ص147)در کتاب خود آئرده است :«کوهیست به غایت بلند ، بر همه کوهها مشرف، بر شکل قبه و از کوههای دیگر جدا ، چنان که از زیر تا سرآن چهار فرسنگ وآن را در میان بازار ری و در میان ولایت طبرستان و میان بیابان قومس توان دید. در دیالمه و جبال هیچ کوهی بزرگتر و بلند تر از آن نیست.»

ابوالفداء (ص97)نوشته است:«از ساوه دیده می شود و چون گنبدی میان کوههای اطراف نمایان است و شنیده نشده که کسی به قله ی آن رسیده باشد و همواره از قله آن دود بیرون آید و آن در موضعی است در طول هفتاد و پنج درجه و نصف درجه و از مسافتی بعید دیده می شود.»

در مسالک و الممالک (ص172)آمده است:«بر همه کوههای طبرستان مشرف بود و ازهمه جای او را بتوان دید و کوه دماوند را اقرع گویند زیرا که بر آنجا اشجار نباشد

و ابن حوقل (ص2-121)درباره این کوه نوشته است:«بزرگترین کوه در حد ری کوه دماوند است که من آن را از میانه روذه مشاهده کردم و شنیدم که از نزدیکی ساوه نیز می توان دید،این کوه در میانه کوهها به سان قبه ای دیده می شود و به اطراف خود نزدیک چهار فرسخ احاطه دارد و من نشنیدم که کسی به بالای آن صعود کرد باشد و پیوسته از دهانه آن دود بر می خیزد . قله ای که دود از آن بر می خیزد در کتف کوه قرار دارد و کوهی بی گیاه و درخت است.لیکن پایینتر از قله ،درختان کمی بی آن که گیاه باشد دیده می شود و در سایر نواحی «جبال »و نواحی متصل به آنها کوهی بزرگتر از دماوند وجود ندارد.»

در نزهة القلوب (ص 89)آمده است:«کوه دماوند مشهور است و سخت بلند از صد فرسنگ باز توان دید و بر شرقی ملک ری افتاده است،قله اشهرگز از برف خالی نبود،دورش بیست فرسنگ استو بلندی به پنج فرسنگ زیاده بود و بر قله آن هامونی است مقتدر اصد جریب و ریگی است که پای فرود می رود و به تابستان برف بر آن کوه یخی شود،میانش بر آب ،عوام گویند در آن کوه ،بهمن بسیار میباشد و آنچنان که برفها به مرور ایام برهم می نشینند  ناگاه می گسلد و مردم را در شیب می گیرد و هلاک کند.عوام گویند:در جنان جای سخن نباید گفت و الا بهمن فرود آید.»

و در محتصر البلدان (ص 118 و 119)آمده است:«مازیار گروهی از مردم دیلم و طبرستان را بدین کوه ،فرستاد تا سرگذشت ضحاک را معلوم کنند.آنان چنین گفتند که مدت دو شبانه روز و برخی از روز سوم از آن بالا رفته اند .قله آن راب آن که از دور چون گنبدی مخروطی شکل به چشم آید ،دارای مساحتی دیده اند به اندازه سی جریب وبالای آن پر از ریگ ،بدان گونه که در پا در آن فرو می رفته است و بر آن جنبنده ای ندیده اند . چه از بسیاری سرما و بادهای سخت توفنده برندد و جانوری بدان فراز نرسد.نیز بر آن قله سی دهنده بدیده اند که از درون آنها دود گوگردی بیرون زند و بر دهانه آن ها گوگردی زرد چون زر بوده است. چند انبان از آن برای ما آورده اند.این دسته می گفتند کوهها ی اطراف را چون توده های خاک دیده اند و دریا نیز به اندازه نهری کوچک با آن که در میان کوه و دریا بیش از بیست فرسنگ است.»

کوه دماوند در نگاه سفر نامه ها و متون تاریخی (بخش پایانی )

در تاریخ و رضةالصفا (جلد 4،ص230 )آمده است:«جبل دماوند بدایت آن از حدود طبرستان است ارتفاع آن مقدار4فرسخ باشد و بر قله آن مقداری زمین است به مساحت صد گر مگیرد روی سوراخها بود که شب از آنجا اشعه چون نور آفتاب نماینده شود و به روشنایی آن مسافت بعید، توان دید و در روز دودی از آن  متصاعد گردد.»و در عجایب المخلوقات (ص130)آمده است:« دماوند کوهی است شاهق به حدود ری برف از سر وی خالی نبود و بر آن کوه هیچ نروید و حیوان بر آن قرار نگیرد و به حکم آن که نه آب بود برآن نه گیاه از صد فرسنگ سر وی ببینند از زیر وی آبی ناخوش روان می شود و همیشه آن جا باد آید».وابن فقیه ( ص20)نوشته است :« کوهی بلند و سر به آسمان افراشته است و سه فرسنگ بلندی دارد »

ناصر خسرو(ص5-4)در کتاب خود نوشته است :«میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی و آن را لواسان گویند و بر سر آن چاهی است که نوشادر از آنجا حاصل می شود و گویند که کبریت نیز ، مردم پوست گاو ببرند پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آمدند».

و ابن اسفندیار (ص 83) نوشته است :«از عجایب یکی کوه دماوند است که علی بن ربن الکاتب در کتاب فردوس الحکمه آورده است که از دیه اسک تا قله به دوروز شوند. او همچون گنبدی مخروط است و به همه جوانب او ابدا برف باشد .الا بر سر او، مساحت 30 گرمی زمین هیچ جای برف نایستد .به زمستان و تابستان و آنجا ریگ بود چنانکه چون پای بر وی نهی فرو شود و چون بر سر کوه ایستی بر آن ریگ همه کوه ها چون پشته نماید و دریای خزر در مقابل او راستا است.30سوراخ در سر این کوه باشد که دود کبریت از آن بیرون آید و آوازهای عظیم با هم از این سوراخها شنوند ار لهیب آتش که حقیقت شود که در جوف و میان کوه آتش است و هیچ حیوان قرار نتواند گرفت از سختی باد که جهد می گویند کبریت اصحاب کیمیایی شاید یافت. در عهد قابوس شمس المعالی یزدادی آورده است که زمانی بود که انبر کا خواندندی، آنجا کبریت احمر به دست آورد وزر می کرده تا پادشاه را معلوم شد بگریخت.»

در مراةابلدان:(ج1،ص1012)آمده است:«کوهی است مشهور واقع در دو منزلی ری در طرف شرقی ری و اصل آن دنباوند است یعنی ظرف دنیا گویند ارتفاع کوه از زمین چهار فرسنگ است و در مسافت بعید ، مسافران آن را مشاهده می نمایند و قله آن سی جریب زمین هموار است .»

ملکونف (ص12)در سفر نامه خود نوشته است :«از قراری که مورخین فرنگستان نوشته اند چنان بر می آید که کوه دماوند آتش فشان دارد و معدن گوگرد و زغال سنگ ودیگر معادن در آن کوه بسیار است چون دود از آن برخیزد گوگرد احداث شود زرد گونه و طلا رنگ و در هر هفته اهالی آنجا گرد کرده به اطراف بلاد ایران برند.گویند آب چشمه های گوگرد آنجا به پایه ای گرم است که تخم مرغ در آنجا تواند پخت و هر ساله برای چاره و مداوا اهالی ایران بدانجایها می روند و کوهی که آن را همیشه برف است به شکل گنبد ولی همگی آن را برف قرار نگرفته است.در بالای آن کوه نباتات نرویند و جانوران نمانند و آثار زیست در آنجا نبود بادی که از قله آن کوه می وزد به پایه ای سرد است که در دم آن زیستن نتوان .»

جرج کرزن(ص394)در وصف کوه می نویسد:«یک گنبد عظیم با دو پهلوی متساوی و قامت کشیده وعالی و سپیدی درخشان بر فراز رنگ و رویی گندمگون و خاکستری سلسله های مجاور در افق نمودار گردید و در جلودیدگان مسرت بارم عظمت دماوند آشکار گردید.منظره پرشکوه وجلال را که پیوسته تهران را در لوای بزرگی خود دارد که فوجی یاما در سرزمین ژاپن دارد هر دو همه جا حاضرند و سر بر افق برکشیده اند و ابهت و شکوه بی نظیر دارند و هر دو هم در تاریخ باستانی افسانه ای کشور خود اثرات پایدار باقی گذاشته اند.»

فرد ریچاردز در سفرنامه اش)1313،ص2)آورده است:«قله برف دماوند با 400/19پا ارتفاع در میان آسمان فیروزه ای رنگ ایران با ابهت خاصی سر به فلک کشیده و از افشای اسرار قدرت خود در این که چگونه بوقلمون وار در یک روز رنگش از لاجوردی و یا سفید درخشان به بنفش کم رنگ و یا قرمز پررنگ مبدل می گردد، لب فرو بسته است.»

در کتاب مسافرت در ارمنستان و ایران درباره این کوه (1347،ص356)آمده است :درباره این کوه افسانه های خرافاتی وجود دارد.خیلی کم ازمردم دل این را دارند که به قله این کوه بروند. اگر چه به نظرم کاملا می توان به آن دست یافت.به طور تقریبی من آن را پانصد توآز بالاتر تا سیصد توآز از کوه های پیرامونش و هزار ودویست تا سیصد توآز بلندتر از جلگه تهران حدس زدم .نام آن دماوند است. در اطرافش گوگرد ،زاج سفید، و مواد دیگر معدنی می باشد.ازلای تل سنگ های میان شاهزاده و هرشک چشمه های آب گرم و گوگردی روان است که بوی بسیار ناپسندی دارد.به آسانی می تواند آنها را گردآورده و گرمابه هایی را تشکیل داد و این کار بسیار سودمند ،خواهد بود. چون در این سرزمین بیماریهای جلدی خیلی رواج دارد.به علاوه خود ایرانی ها ،اثر این آبها را بر روی بیماریهای گال و سودا خوب می دانند.»

ویلیامز جکسون در سفر نامه خود(1352ص494)درباره این کوه نوشته است:«هنگامی که به سوی تهران اسب می تاختیم ،خورشید سایه های طولانی از کوه دماوند بلندترین قله سلسله جبال البرز که در اوستا هرابرزئیتی نامیده می شود.بر جهان می افکند.دماوند با قله پوشیده از برف و چهره اخم کرده اش قریب 6000متر از زمین سر برافراشته و جلوی آسمان را سد کرده است.از چهره عبوس و اخم کرده آن نباید تعجب کرد، زیرا بنا بر افسلنه ها، وظیفه سنگینی بر عهده دارد و باید در زیر آن قامت جسیم و گردن خود ،قرنها ضحاک با اژدیهاک آن هیولای غول پیکر را بر هم بفشارد تا مبادا از زنجیر اسارت بگریزد و دنیا را از ظلم وستم بپاکند .تنها در هزاره پانزدهم است که کوه از دین وظیفه سنگین آزاد می شود ، زیرا در آن زمان پهلوانان بزرگ گرشاسپ (کرشاسپ) از خوب برانگیخته خواهد شد و ضحاک را خواهد کشت و دوران جدیدی آغاز خواهد گشت.اما دیری نگذشت که وارد دروازه پایتخت شدیم و افکار من از اسطوره های قدیم و ویرانه ای باستانی به موضوعهای جدید و امروزی بار آمد.»

سزپرستی سایکس(1380،ج1،ص146)درباره این کوه آورده است:«در جنوب به بحر خزر قله عظیم آتشفشانی دماوند صورت گرفته که ارتفاع آن زیاده است 19000پاست و ارفع جبال قطعه آسیا است که در مغرب هیمالیا واقع می باشد.مشخص است که تخیلات شاعرانه راجع به قله دماوند در ذهن همه کس تاثیر دارد ، مخصوصا در ذهن کسانیکه مثل من در وسط زمستان شکوه و جلوه آفتاب را هنگام غروب در مقابل آن کوه دیده و تماشا کرده باشد.چه بعد از آنکه آخرین تابش آفتاب از روی رشته اصلی البرز محو شد و رنگ سفید تیره رنگ کوه ظاهر گردید،شخص بدنه مخروطی دماوند را می بیند که روشنایی قرمز رنگی سراپای آن را گرفته و تدریجا روشنایی بالا می رود تا عاقبت منحصر به راس مخروط می گردد.آنگاه ناگهان غروب می کند و مرگ فضا را می گیرد و من هیچ منظره ای را به این زیبایی و تاثیر ندیده ام و هر وقت از ایران دور می شوم،این یکی از تذکراتیست که بسیار دوست دارم.»