به قلم: حمید مشهدی آقایی
واژه فرهنگ
برای واژه ی فرهنگ در کتاب های لغت، معانی متعددی را می یابیم که معمولا همه ی آنها کم و بیش حکایت از یک معنا دارند. از میان آن همه، فقط به چند نمونه اشاره می کنیم:
فرهنگ مرکب از «فر» که پیشاوند است و «هنگ» از ریشه تنک (ThanK) اوستایی به معنای کشیدن و فرهیختن و فرهنگ، هر دو مطابق است با ریشه ی ادوکا (eduation ، Educa) و ادور (Edure) در لاتین که به معنای کشیدن ونیز به معنی تعلیم و تربیت است.
·فرهنگ از دو جزء «فر» و «هنگ» ترکیب شده است. «فر» هم به گونه ی یک واژه مستقل، هم به گونه ی یک پیشوند و «هنگ» تنها به گونه ی واژه ی مستقل در زبان و ادب فارسی به کار رفته اند.
« فر» به عنوان یک واژه ی مستقل چند معنا دارد که متداول ترین آنها «شکوه»، « شأن» و « منزلت» است و به عنوان پیشوند به معنای «بالا» و «بر»، «پیش» و «برون» است. « هنگ» نیز در زبان فارسی چند معنا دارد که عام ترین آن « کشیدن» و «فرهیختن» و «سنگینی و وقار» است. پس معنای تحت اللفظی واژه ی فرهنگ ، بروبالا کشیدن یا بیرون کشیدن است.
معنای دیگری نیز نقل شده است که با بینش اسلامی ما در مورد فرهنگ تناسب زیبایی دارد:
« فر» به معنای «نور» ، «روشنی»، «پرتو» است و «هنگ» به معنای «جهت» و «آهنگ» است و معمولا به معنای حرکت به سمت نور است که براساس تعالیم قرآنی، خداوند نور آسمان ها و زمین است.
آنچه که از معانی واژه ی فرهنگ در همه مواردآن به دست می آید، یک نکته فراگیر است که همانا بالا رفتن، ارتقاء یافتن و کشیدن شدن به سوی بالا است که اشاره به جنبه معنوی و باطنی انسان دارد و بیانگر آن است که فرهنگ، بیشتر با حیات معنوی انسان سروکار دارد و این همان مطلبی است که قرآن مجید و سنت معصومین – سلام ا... علیها – بر آن تکیه فراوان دارد.
مفاهیم فرهنگ
« فرهنگ» همانند بسیاری دیگر از واژه ها، دارای مفاهیم گوناگون و متنوع است که به قول معروف همه ی آنها نیز از باب « شرح اسم» است و همه حکایت از جنبه ای از جنبه های فرهنگ دارد. از همین رو صدها تعریف از فرهنگ نقل شده است. به طوری که جمع کردن آنها مشکل و غیرممکن است.
برخی از صاحبنظران تعاریف و بیان معانی فرهنگ را بیش از سیصد گونه دانسته و عده ای حتی پا را فراتر نهاده واین رقم را تا چهارصد نیز ذکر کرده اند.
در میان این معانی بعضی دامنه ی فرهنگ را چنان محدود دانسته اند که فقط بخشی از زندگی و مظاهر آن را دربر می گیرد و بعضی آنچنان تعریف گسترده ای را ارائه کرده اند که تقریبا تمامی جنبه های زندگی فردی و اجتماعی را دربرمی گیرد و جایی برای سایر زمینه هایی چون جامعه شناسی و سیاست باقی نمی ماند.
به برخی از تعریف های ارائه شده دقت کنید:
« فرهنگ » مجموعه ی پیچیده ای است که متضمن معلومات، معتقدات، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و قابلیت ها و عادات مکتسبه ی انسان ها می باشد.
« فرهنگ » عصاره ی زندگی اجتماعی انسان است و در تمامی افکار، اهداف، معیارها، اندیشه ها و فعالیت های فردی و اجتماعی انسان منعکس می شود.
« فرهنگ» هر جامعه ای و ملتی و هر انقلابی به مجموعه ی دستاوردهای ذهنی در آن جامعه که شامل دانش، اخلاق، سنن، آداب و چیزهایی که از این ها سرچشمه می گیرد، گفته می شود.
در عرف عمومی « فرهنگ» را آداب، آراستگی، ادب و حتی علم و دانش معنی می کنند، اما در علوم اجتماعی معنای فرهنگ چنین نیست، بلکه بخشی از تمدن است که می توان آن را اینطور تعریف کرد:
« فرهنگ» عبارت است از مجموعه ی دستاوردها و اندوخته های معنوی بشری.
« فرهنگ » عبارت است از مجموعه ی دانش ها و هنرهایی که آدمی آن را فرا می گیرد و به وسیله ی آن خود و دیگران و پیرامون خویش را بهتر می شناسد. بدین گونه فرهنگ، مجموعه ی تمام آن چیزهایی است که یا در کتابها فراهم آمده و یا هنوز در ذهن ها و اندیشه ها آرمیده است.
« فرهنگ» عبارت است از آن الگوهایی که به رفتار و فرآورده های عمل بشری مربوط است و می تواند به ارث برسد.
از مجموع آنچه که ذکر شد و تعاریف دیگری که از «فرهنگ» وجود دارد، چند نکته ی زیر به دست می آید:
1- فرهنگ دربرگیرنده ی تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر می آموزیم و تقریبا همه ی اعمال انسان، مستقیم یا غیرمستقیم از فرهنگ ناشی می شود و تحت نفوذ آن است.
2- فرهنگ فرا گرفتنی است، غریزی نیست و از راه حواس نیز به فرد منتقل نمی شود ، بلکه فرهنگ از عادات و تجربیاتی تشکیل یافته است که افراد در طول حیات خویش می آموزند و اصولاً فلسفه ی تعلیم و تربیت براساس همین اصل مهم است.
3- قابل انتقال است از نسلی به نسل دیگر و از جامعه ای به جامعه ی دیگر منتقل می شود.
4- اجتماعی است. عادات و تجربیاتی که فرهنگ را تشکیل می دهند، جنبه انفرادی ندارند بلکه تمام کسانی که در جامعه ای زندگی می کنند، در فرهنگ آن شریکند.
5- پاسخگوی نیازمندی های اساسی حیات است.فرهنگ مجموعه ای سازمان یافته و منسجم از عادات است که نیازمندی های اولیه زندگی و همچنین حوائج ثانویه را برآورده می کند و در برابر حوادث و تحولات زندگی انسان او را به مقابله ی حوادث مذکور می برد.
6- تحول پذیر است. از ویژگی های اصلی فرهنگ ها تحول پذیری آن است.روزی به وجود می آیند و مدتی حضور، نفوذ و قدرت دارند و سرانجام روزی هم از بین می روند و جای خود را به فرهنگ دیگری می دهند. (البته مقصود ما از این ویژگی ، مربوط به فرهنگ های ملی است وگرنه فرهنگ دینی، اصل و اساس آن ثابت و لایتغیّر است.)
7- پایدار است. اگرچه تحول پذیری یکی از ویژگی های فرهنگ ها می باشد، اما این تحول به اندازه ای آرام و غیرمحسوس صورت می گیرد که «پایدار» و «مانا» به نظر می رسد.
8- مشخص کننده ی معیارها و اندیشه هاست. هر فرهنگ آئینه ی معیارها، اندیشه ها و رفتارها و کلاً زندگی یک ملت و جامعه است؛ مجموعه ای از عقاید و باورهای آن ملت را بیان می کند.
فرهنگ عامیانه ، معنی و مفهوم
واژه ی عامیانه در فرهنگ های لغت به معنای «بطرز عامی» و مانند عوام آمده است. آنگاه که دو واژه ی مستقل فرهنگ – با مفهومی که آمد – و عامیانه ، در کنار هم ترکیب جدیدی را تشکیل می دهند، معنای تازه ای را نیز به وجود می آورند.
بنابراین فرهنگ عامیانه این گونه مفهوم می یابد:
فرهنگ آئینه ای است از خصوصیات اخلاقی و آداب و رسوم و مسائل یک قوم که در لا به لای شادیها وعزاها، متلها و مثل ها، شوخ طبعی ها و افسانه های آنان به چشم می خورد.
فرهنگ عامیانه، گنجینه ای است گرانسنگ ، که قرنها سینه به سینه از دهان بزرگترها به گوش نوه ها و نتیجه ها رسیده و گاه نویسنده ای شنیده ها را با فکر خود آمیخته و برای حفظ این گنجینه گرانبها، آنها را مکتوب کرده است و به عنوان میراث ماندگاری در اختیار نسل آینده و نسل های دیگر قرار داده است.
برای توضیح بیشتر و تبیین بهتر جایگاه فرهنگ عامیانه در فرهنگ ملی یک کشور، توجه به این مطالب لازم است: فرهنگ یک ملت که در قالب سنت ها و آداب و رسوم آنان تجلی یافته است، به دو نوع تقسیم می شود:
1- فرهنگ ملی ( که می توان آن را فرهنگ رسمی نیز نامید.)
ناگفته پیداست که خاستگاه اصلی گفتار «زبان» است و اصولاً فرهنگ عامیانه بدون « زبان » و «گفتار» معنایی ندارد. فرهنگ عامیانه بدون زبان پرورش نمی یابد و تجلی نمی کند. بنابراین وسیله بیان و تجلی فرهنگ عامیانه ی هر محل یا منطقه ی لهجه های محلی همان قوم است.
فرهنگ عامیانه از نگاهی دیگر
گفتیم که فرهنگ عامیانه، گنجینه ی ارزشمند ماندگار از یک قوم است که نسل به نسل به ما رسیده است. اما در موارد بسیاری به مطالبی از شعرها و داستان ها و باورها برمی خوریم که نام مقدس «فرهنگ» را بر آن نهادن ظلمی است که در حق این واژه با آن مفاهیم ارزشمند روا داشته شده است. آنجا که کلمه ها و ترکیب های نابهنجار و ناپسند و باورهای خرافی و پوچ و افسانه های بی محتوا و بدآموز، این آئینه زلال را تیره و تار می سازد. بنابراین شایسته است به این نکته ی مهم و اساسی توجه بیشتری گردد.
توضیح این مطلب ضروری است که معیار و محک ما در پذیرش یا رد آداب و رسوم یک قوم انطباق آن با ارزش های اسلامی است که در قالب آیات قرآن کریم و روایات و سیره ی معصومین (ع) تجلی یافته است. با توجه به این مطلب فرهنگ عامیانه – مانند فرهنگ ملی و میهنی – که بیانگر آداب و رسوم و سنت های محلی مردم یک ناحیه است، تقسیم بندی جدیدی پیدا می کند که توجه به آن لازم و ضروری است:
سنت ها و آداب و رسوم قومی پسندیده
سنت ها و آداب و رسوم قومی نکوهیده
1.سنت های قومی پسندیده
امور مثبت و مفید در سنت های قومی و آداب و رسوم اجتماعی در جامعه ی ما (که مبتنی بر عقاید دینی است) عبارتند از:
مجموعه باورها و عقاید و احکامی که رفتارهای مردم را به سوی فطریات، وجدانیات و معنویات سوق می دهند و در حقیقت با همان مفهوم زیبای فرهنگ (حرکت به سوی نور) تناسب دارند.
ناگفته نماند که برخی از سنت ها و آداب و رسوم قبل از ورود اسلام به ایران در بین مردم ما وجود داشته که اسلام بر آن مهر تائید زده است و اکنون نیز به عنوان یک سنت قومی پسندیده در بین ما رایج است.
بعضی از این آداب و رسوم و سنت های قومی که در عامه ی مردم وجود دارد و ما از آن به فرهنگ عامیانه تعبیر می کنیم، عبارتند از:
تعاون و همکاری در مسائل شخصی و قومی، انتقال تجارب به یکدیگر در زبان رمزها و تمثیل های خاص هر قوم، غیرت دینی و ناموس داری، پایبندی به شعائر دینی، مردم داری و میهمان نوازی و همدردری و همدلی در مصیبت ها منطبق با آداب هر قوم، حفظ اصالت های دینی و قومی در لباس پوشیدن، طبخ غذا و صرف خوراک، حفظ ارزش های قومی در ساخت مسکن، امثال و حکم غنی و آموزنده.
داستان ها و افسانه های زیبا و درس آموز به عنوان یکی از اصلی ترین منابع تغذیه عمومی از اشعار محلی و نوروزخوانی ها که ریشه در باورهای دینی دارند، شریک غم و شادی هم بودن (در عزا و عروسی)، معمول نبودن تماس محرم و نامحرم و ...
2. سنت های قومی نکوهیده
مجموعه باورها، عقاید، کنش ها و واکنش های اجتماعی که از جهل و کم رنگ بودن باورهای دینی، نشات می گیرد و در قالب آداب و رسوم و گونه های مختلف گفتاری جلوه می کند.
بخشی از این آداب و رسوم که تلقی کلمه ی «سنت» و «آداب» و «فرهنگ» بر آنها نازیباست، به جای مانده از آئین های شرک آلود قبل از اسلام می باشد که دین ما آنها را نفی و طرد کرده است یا آداب و رسومی است که بعد از ورود اسلام به میهن ما، به علت دور شدن مردم از فرهنگ ناب اسلام به وجود آمده و رشد کرده است و متاسفانه هنوز بسیاری ازاین موارد موجب بروز معضلات و مشکلات عمده ای در جامعه ماست. برخی از آداب نکوهیده عبارتند از:
تعصب ورزشی های قومی و قبیله ای، برداشت های خرافی از بعضی اتفاق ها مانند صبر کردن در هنگام عطسه، مردسالاری و تحقیر زن، اتکاء به اشخاصی که با تحریف نااهلان به عنوان الگو محبوب و موجه جلوه داده شده اند (مانند ابومسلم خراسانی، بابک خرمدین، بعضی از پادشاهان و ...) ، دخیل بستن به درخت، دهن بینی و شفاهی زدگی در تحلیل ها و اعتقادات خرافی در هنگام تولد، ازدواج و مرگ افراد ، آداب ناپسند در مراسم ملی مانند پریدن از روی آتش در چهارشنبه سوری، اشعار پوج و بی مفهوم که بوی جنس زدگی و عشق صوری و هوس رانی از آن می آید، شرط بندی های مبتنی بر باورهای پوچ، امثال و حکم و کلمات مستهجن و به کار بردن آن در محاورات عامیانه.
نکته ی مهم و قابل دقت
پرداختن به این گونه آداب و رسوم تنها در صورتی قابل قبول است که صرفاً جنبه ی ضبط و ثبت را داشته و فقط جهت بررسی و نقد و تحلیل و نیز یافتن برخی اصطلاحات محلی یا ملی یا کهن، امثال و حکم قدیمی جهت پیدا کردن پیشینه فرهنگی یا ادبی یک قوم در کتاب های مربوطه درج گردد. چنانچه این کار توسط دانشمندان لغت دان که به امر لغت نامه نویسی و فرهنگ نامه نویسی پرداخته اند، انجام شده است.
منبع: کرانه ها